تحصیلات که نون و آب نمیشه، پولدار که باشی میتونی علم هم داشته باشی، شانس نداشتیم بابک زنجانی بشیم، ای کاش پدر ما هم دکل نفتی دزدیده بودند، تحصیلکرده هاش راننده اسنپ هستن و ...
اینها بخشی از مکالمات روزمره نسل جوان و حتی میانسال در کشورمان است. مکالماتی که گویندگانش راه سعادتمندی را تنها در گرو پولدار بودن می دانند و برهمین اساس در ذهن بسیاری از آنان تنها، آرزوی رسیدن به این هدف نقش بسته است. هر چند که کسب ثروت امر مذمومی به حساب نمی آید اما مساله آن است چه اتفاقی افتاده که این روزها ارزشهای واقعی در کشورمان رنگ باخته است؟
تغییر معیارهای خوشبختی و موفقیت از دانشجو بودن، کارمند و مدیر شدن، پزشک و مهندس و معلم به ثروتمند شدن به هر قیمتی از کجا نشات می گیرد؟
اگر چه در جوامع معقول و توسعه یافته ارزشهایی چون دانش، مهارت، قدرت، امنیت، خوداتکایی و سنت ها از جمله ارزش هایی هستند که افراد جامعه با توسل به آنها هدف گذاری و موقعیت خود را در اجتماع تعریف می کنند اما شاهد هستیم که این موارد در حال رنگ باختن در میان نسل جوان کشورمان است. اگر کلی گویی را کنار بگذارم، بخش مهمی از نسل جوان شهرنشین این روزها تنها در حال مقایسه مالی خود با اقلیتی مرفه در کشور است. هر چند اقلیت مرفه نیز به دو دسته تقسیم می شوند، دسته ای که به واسطه تلاش و کوشش فردی و خانوادگی از مسیر ارزشها رشد کرده اند و دسته دیگر که از میان لابی های سیاسی و رانتهای اقتصادی که در کشور جریان دارند، توانسته اند به موقعیت های مناسب مالی در کوتاه مدت دست یابند. با این وجود بخش مهمی از نسل جوان و حتی میانسال جامعه که در شرایط اقتصادی مناسبی به سر نمی برند، تنها راه صحیح مسیر ثروتمند شدن را دور زدن قوانین و طی کردن مسیر آسان می دانند. به نظر نگارنده سیاست و عملکردهای مدیریتی که طی سال های گذشته در کشور اتخاذ شده نقش بسیار مهمی در شکل گیری این نگرش داشته است.
عدم امکان ترسیم افق اقتصادی، افزایش نرخ تورم و کم شدن قدرت خرید، عدم امنیت روانی در جامعه، رشد مدرک های تقلبی و فساد، عدم تطابق جایگاههای اجتماعی با شایستگی افراد و در نهایت فشارهای عمیق اقتصادی موجب تغییر ارزش ها در جامعه شده است.
نگرش مردم طی سال های گذشته به سمت سطوح ابتدایی نیازها در هرم مازلو حرکت و پول ریشه تمام خوشبختیها شناخته شده است. از آنجا که تغییر ارزش ها، روندى آگاهانه در پاسخ به فشارهاست، بنابراین هر چه بیشتر عمق مسائل اقتصادی و شکاف طبقاتی و احساس نابرابری ناشی از بی عدالتی در میان مردم افزایش پیدا می کند، شاهد کاهش ارزش هایی چون کار و فعالیت از مسیر قانونی می شویم. چرا که حتی افزایش قانونی درآمدهای حاصل شده از کار در برابر تغییرات بسیار زیاد نرخ تورم، اثر مثبت خود دربهبود معیشت مردم را از دست می دهد. از سوی دیگر چشم دوختن مردم به برباد رفتن درآمدهای ملی به دلیل سیاست های غلطی که از سوی دولت های مختلف اعمال می شود نیز نقش مهمی در تشدید حس عدم امنیت روانی مردم دارد.
از آنجا که تغيير ارزشها الزاما يك فرآيند حساس و نیازمند برنامه ریزی بلند مدت است که حرکت آن تند و گاهی كند است بنابراین به نظر می رسد همانگونه که نیازمند بازنگری در سیاست های اقتصادی و سیاسی کشور هستیم تا وضعیت معیشت مردم بهبود یابد، نیازمند توجه به ریل گذاری اجتماعی و فرهنگی نشات گرفته از بسیاری اصول در کشور نیز باید باشیم.
اکنون اکثر جوانان معتقدند که هرچقدر هم زحمت بکشند امکان کسب جایگاههای خوب اجتماعی را نخواهند داشت و لذا اکثر قریب به اتفاق آنها علاقمندند ره صدساله را یک شبِ طی کنند.
براین اساس بهتر است مسوولان چشم بر واقعیت نبندند و نگرش همه جانبه ای به وضعیت جوانان و نتیجه سیاست هایشان در بخش های مختلف که می تواند نسلی فعال را ایجاد کند داشته باشند.